ظهر عاشورا در ۳۴ سالگی متولد شدم! | روایت مردی که وقت اذان ظهر عاشورا زندگیاش تغییر کرد
تاریخ انتشار: ۱ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۹۳۷۳۴
همشهری آنلاین - حسن حسنزاده: حسین یزدی را هیئتیهای شرق تهران خوب میشناسند. همان جوانی که ۲۰ سال پیش با یک یاحسین(ع) در ظهر عاشورا به زندگی برگشت و سپس دست بسیاری دیگر را گرفت و از تاریکی و ظلمات اعتیاد به زندگی برگرداند. او در همه این سالها به شرکت در کارهای خیرخواهانه، هیئتداری و برگزاری مجالس مذهبی شهره محله مجیدیه شمالی بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
خودش درباره پیوند با مجالس اهلبیت(ع) میگوید: «همین هیئتداری و حضور مستمر در مجالس مذهبی بود که زمینهساز تغییر بزرگ در مسیر زندگیام شد. مادرم نذر کرده بود که اگر فرزندش پسر باشد، لباس سقای هیئت امام حسین(ع) را به تنش بپوشاند و نام حسین را برایش انتخاب کند. با تولد من هم نذرش را ادا کرد. ۵ سالم بود که لباس سفید و بلند سقایی هیئت را میپوشیدم و بین صفوف زنجیرزنی هیئت راه میرفتم. راستش تمام دوران کودکیام با هیئت امامحسین(ع) گره خورده بود. دست آخر همین هیئت بود که زندگیام را متحول کرد.»
غرور و غفلت همهچیز را از من گرفت
حرف زدن از روزهایی سیاهی که به قول خودش نتیجه غرور و غفلت بود برایش دشوار است. اما اکنون که در روشنایی ایستاده و به تاریکی پشت سر نگاه میکند، داستان زندگیاش را نسخهای برای رهایی خیلیها میبیند. او از آن روزهای تاریک میگوید: «غرور و غفلت همان دو عاملی بود که ۸سال از زندگیام را تحتتأثیر قرار داد و تمام داشتههایم را از من گرفت. کسی که همه اهالی محله روی حرفش حساب میکردند، دیگر از پس خودش هم برنمیآمد. با وجود ۸ سال اعتیاد، هرگز ارتباطم را با هیئت دوطفلان مسلم قطع نکردم چرا که همین عزاداری برای مولایم بود که من را برای رهایی از این بند امیدوار میکرد.»
داستان هیئت دو طفلان مسلمچهکسی فکرش را میکرد نهالی که حسین در ۸ سالگی کاشت، چنان بار دهد که در تاریکترین روزهای زندگی دستش را از تاریکی گرفته و به روشنایی هدایت کند. او داستان تاسیس هیئتی را تعریف میکند که نجاتبخش زندگیاش شد: «فقط ۸ سالم بود که به همراه تعدادی از کودکان محله تصمیم گرفتیم خودمان هیئتی تاسیس کنیم. با همان امکانات اولیه که هر کدام از بچهها از خانهاش آورده بود، دور هم جمع میشدیم و نوبت به نوبت نوحه میخواندیم و بقیه هم سینه میزدند. تا اینکه یکی از همسایههای قدیمی، با دیدن عزدارای خالصانه چند کودک، یکی از اتاقهای خانهاش را در اختیار ما قرار داد و برایمان سنج، زنجیر و... خرید. نذر کرده بود خدواند فرزندی به او و همسرش عطا کند. جالب اینکه مدتی بعد هم صاحب ۲ فرزند شد و ما هم به همین نیت، نام هیئتمان را هیئت دوطفلان مسلم گذاشتیم. مدتی بعد بزرگترهای محله هم به هیئت ما جذب شدند. آن هیئت کوچک هنوز پابرجاست و خیل عظیمی از عزاداران را هر سال گرد هم جمع میکند. دست آخر همین هیئت بود که دست من را گرفت و زندگیام را نجات داد.»
آقا دستم را گرفتاوج داستان حسین یزدی اما ظهر عاشورا رقم خورد. همان روز معروفی که در خاطر هممحلهایهایش هم باقی مانده؛ همان روزی که حسین با رمز یاحسین(ع) به زندگی برگشت. روایت این داستان از زبان خود او شنیدنیتر است: «ظهر عاشورای ۱۹ سال پیش بود. دیگر خسته شده بودم اما به تنهایی قادر نبودم از زیر سایه مصرف موادمخدر بیرون بیایم. از کودکی محرم که میآمد حال و هوایی دیگری پیدا میکردم. آن سال اما محرم برایم طور دیگری بود. دیگر میل به رهایی در وجودم به حد نهایت رسید. داستان حر از کودکی هم برایم جذاب بود. اینکه چطور همه تعلقات دنیوی را رها کرد و حسینی شد. تمام آن روز این ماجرا در گوشم زنگ میزد.» یزدی مکثی میکند و ادامه میدهد: «تا آن روز کسی اشکهای حسین یزدی را حتی در عزاداری ندیده بود. اما نمیدانم آن روز چه شد که درست در مقابل خیمه دو طفلان مسلم(همان هیئتی که در کودکی با بچههای محله تاسیس کرده بودم) دگرگون شدم. از امام حسین(ع) خواستم دستم را بگیرد و من را از این گرفتاری نجات دهد. آن لحظات نه صدای طبلی میشنیدم و نه حتی صدای نوحهها و زنجیرزنی جوانهای هیئت را. طوری که انگار کسی دور برم نباشد، شکستم و بیتوجه به جمیعت اطرافم شروع کردم به اشک ریختن. زانو زدم و همان لحظه نیرویی درون قوت گرفت که فهمیدم دیگر وقتش رسیده است و حالا در میانه دهه پنجم زندگیام هنوز هم هر سال ظهر عاشورا که میرسد، بیاختیار به یاد آن ظهر عاشورا اشک میریزم و خدا را بهخاطر تقویت ارادهام شکر میکنم.»
هنوز پای عهدم ایستادهامداستان زندگی حسین یزدی به همینجا ختم نمیشود او تاکنون خیلیها را به زندگی برگردانده و سایه شوم اعتیاد را از زندگیشان پاک کرده است: «همان ظهر عاشورا عهد بستم وقتی مشکلم حل شد، باقی عمرم را به هر کسی که مشکل مشابهی در زندگیاش دارد کمک کنم. زمستان که میشود، به همراه تعدادی از دوستانم که اتفاقا آنها هم از بچههای هیئت هستند، هرچه که در توانمان داریم از مواد غذایی گرفته تا لباس و پتو و... را بهعنوان یک پیام برای اینکه مردم هم بیشتر فکر بیخانمانها باشند، جمع میکنیم و برای کمک به آنها راهی خیابان میشویم. به همه کسانی که سعی میکنم شرایط رهاییشان را فراهم کنم، از اهمیت حضور در هیئتها میگویم. حتی آنها را به هیئت خودمان آوردهام و حالا بعضی از آنها هم با توسل به اهلبیت(ع) رها شده و امروز خدمتگزار هیئتهای دیگر هستند.»
کد خبر 774450منبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۹۳۷۳۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
داستان جذاب زندگی یک نوجوان در «جرئت و حقیقت»
کتاب «جرئت و حقیقت» به قلم محمدعلی جابری و به همت نشر معارف به چاپ رسید. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، کتاب جرئت و حقیقت عضو جدید خانواده برنا (کتاب های نوجوان نشر معارف) وارد بازار نشر شد. این کتاب در قالب داستانی نگاشته شده و موضوع کتاب در مورد معرفی بهشت حول یکی از شخصیت های کتاب است.
این کتاب یک رمان داستانی است برای علاقمندان به ادبیات. کتاب جرئت و حقیقت سرگذشت پسر یتیمی را روایت میکند که بر اثر دوستی، دچار انحراف در مسائل اخلاقی میشود. در ادامه راه و روش نجات و سرانجام این نوجوان است که حیرت مخاطب را برانگیخته میکند.
جذابیت کتاب در این است که با شنیدن داستان و همذاتپنداری با قهرمان آن برای هر مخاطبی، از کودکان تا بزرگسالان، دلکش میشود. از سوی دیگر در این کتاب یکی از مشکلات رایج و مبتلا به در جوانان که ارتباط و دوستی با جنس مخالف در جامعه است مطرح شده و روش توجیه نوجوانان با شیوه ای درست و قانع سازی نوجوانان با مفاهیم دینی انجام شده است دلیل انتخاب نام کتاب جرئت و حقیقت اشاره به یکی از رویدادهای داستان زندگی آرمان است که بعد از آن بازی سیر تحول او آغاز میشود.
نگاهی به کتاب «خداشناسی قرآنی کودکان»/ شما خدا را میشناسید؟در برشی از کتاب میخوانیم:
هلال ماه هم در یک گوشۀ آسمان ایستاده است و ما را نگاه میکند. انگار دارد برایمان حرف میزند «تا همین هیجدهنوزدهسالگیتون، من بیش از دویست بار دور زمین گشتهم. کار من همینه. دور زمین بگردم، از خورشید نور بگیرم و زمینو براتون روشن کنم. تو هر ثانیه، با کلی از آدما برای همیشه خداحافظی میکنم.» ماه همینجور که زیر پایش را میپاید و برایمان حرف میزند، از حرکتش هم غافل نیست. میداند همهچیز را رکود و درجا زدن خراب میکند. با زبانِ بیزبانی میگوید «خدا بهخاطر شما آدما، یه کارایی گردن من، خورشید و بقیه گذاشته. ما هم با جونودل داریم انجامش میدیم. شما هم مراقب باشید نمک خدا رو میخورید، یهوقت نمکدونشو نشکونید.»
چاپ اول این کتاب به همت نشر معارف در اسفند 1402 به قیمت 110000 تومان به شمارگان1000 جلد روانه بازار شده است.
انتهای پیام/